نقش زهیر در حادثه کربلا

زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه حسینی پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایی امام حسین(ع)جای گرفت. او در طول مسیر در موارد گوناگون، از جای برمی خاست و به تایید سخنان امام می پرداخت. بخشی از مواردی که زهیرارادت راستین خود را به نمایش گزارد، چنین است:

1- حمایت از امام در ذو حسم

پس از برخورد امام با سپاه حر در محلی به نام ذو حسم (10) امام(ع) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهیر از جای برخاسته،به یاران امام گفت: شما سخن می گویید یا من آغاز کنم؟

گفتند: آری، تو سخن بگوی. 

زهیر، پس از به جای آوردن حمد وثنای خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: ای فرزند رسول خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا سوگند، اگر دنیا برای ماباقی بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایی از این دنیا به معنای یاری تو بود; باز همراهی شما را برمی گزیدیم. امام(ع)،ضمن ستودن روحیه بالای او، برایش دعای خیر کرد. (11)

2- پیشنهاد جنگ در بین راه

کاروان حسینی به موازات سپاهیان حر حرکت می کرد که ناگه از دورسواری نمایان شد. او پیک ابن زیاد بود و نامه ای از سوی وی برای حر آورده بود. در آن نامه، ابن زیاد نوشته بود: با رسیدن این نامه بر حسین بن علی فشار بیاور و او را در بیابانی بی آب و علف فرود آر.

حر متن نامه را برای امام خواند و آن حضرت رادر جریان ماموریت خویش قرار داد. امام فرمود: پس بگذار ما دربیابان نینوا یا غاضریات و یا شفیه فرود آییم.

حر گفت: نمی توانم با این پیشنهاد شما موافقت کنم; زیرا من دیگر در تصمیم گیری آزاد نیستم و همین نامه رسان جاسوس ابن زیاد است...

در این هنگام، زهیر بن قین گفت: برای ما جنگیدن با این گروه اندک از نبرد با افراد بسیاری که پشت سر آنهاست آسان تر است.

به خدا سوگند، طولی نخواهد کشید که لشکریان بسیاری برای حمایت از اینان می رسد و دیگر ما در برابر آنان توان مقاومت نخواهیم داشت.

امام(ع) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: «ما کنت لابداهم بالقتال.» من هرگز شروع کننده جنگ نخواهم بود. (12)

3- دفاع از امام حسین در حین ماموریت

در عصر تاسوعا، هنگامی که عمر بن سعد یارانش را فرمان داد تابه اردوگاه حسین بن علی نزدیک شوند، حضرت به برادرش عباس فرمود: عباس جانم، فدایت گردم; برادرجان، سوار شو، آنها راملاقات کن و بپرس برای چه آمده اند؟

عباس با بیست سوار، که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر نیز درشمار آنها بودند، به دیدار یزیدیان رفت. و به آنها گفت: چه می خواهید؟ گفتند: از امیر فرمان رسیده یا تسلیم شوید یابجنگیم.

گفتند: درنگ کنید تا آنچه می گویید به ابی عبد الله(ع) برسانیم.

یزیدیان گفتند: او را دیدار کن و خبر بیاور.

عباس باز گشت تا به حسین خبر دهد. یارانش ماندند تا با آنهاگفتگو کنند. حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: اگر مایلی، با این قوم سخن بگو و اگر می خواهی، من سخن بگویم.

زهیر گفت: تو پیشنهاد سخن دادی و خود نیز بدین امر بپرداز.

حبیب به آنها گفت: به خدا، فردای قیامت پیش خدا بد مردمی اند،کسانی که نزد او روند و فرزند پیامبر خود، خاندان و عبادت کنندگان این شهر را که نماز شب می گزارند، کشته باشند... .

عزره گفت: هر چه توانی خود ستایی کن.

زهیر گفت: ای عزره، خدا او را ستوده و رهبری کرده، ای عزره،از خدا پرهیز کن من برایت خیر می خواهم; به خدا سوگند، ای عزره، تو از آنهایی که گمراهی را برکشتن پاکدامنان یاری می دهند... .

عزره پاسخ داد: ای زهیر، تو نزد ما از شیعیان این خانواده نبودی، تو عثمان خواه بودی.

زهیر گفت: از موقعیتی که اکنون دارم، درنمی یابی که ازشیعیانم. به خدا نه من نامه ای به حسین نوشتم و نه هرگز پیکی در پی اش فرستادم و نه وعده یاری اش دادم; در راه با اوبرخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وی افتادم و دانستم که به سوی دشمن می آید... .

پس بر آن شدم یاری اش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایش سازم; برای آن که شما حق خدا و رسولش را ضایع کردید. (13)

4 - یادآوری به قمر بنی هاشم

پس از برگشتن سپاه عمر سعد به اردوگاه خویش، این بار صدای شمربن ذی الجوشن به گوش رسید که با صدای بلند می گفت:

کجایند فرزندان خواهر ما، کجاست عباس و برادرانش؟

امام حسین(ع) فرمود: جوابش دهید، گر چه فاسق باشد.

قمر بنی هاشم به دستور ابی عبد الله(ع) سمت او رفت تا سخنش رابشنود. اما بی درنگ، در حالی که بر او و امانی که داده بودلعنت می فرستاد، باز گشت. زهیر بن قین از جای برخاسته، قمربنی هاشم را مخاطب قرار داد و گفت: تو را از حدیثی که قبلا آن را شنیده ام، آگاه سازم؟!

عباس فرمود: آری، حدیث را بیان کن.

زهیر گفت: وقتی پدرت خواست ازدواج کند از برادرش عقیل، که انساب عرب را می شناخت، خواست همسری برایش برگزیند که دلیران او را به دنیا آورده باشند تا فرزندی به دنیا آورد که فرزندنش حسین را در کربلا یاری کند. آگاه باش! پدرت تو را برای چنین روزی ذخیره کرده; پس هرگز در یاری برادرت و حمایت از خواهرانت کوتاهی مکن.

قمر بنی هاشم به زهیر گفت: زهیر، تو در چنین روزی مرا به حمایت تشویق می کنی; به خدا سوگند امروز صحنه ای به تو نشان دهم که مانند آن را ندیده باشی. (14)

5- زهیر و مراتب عشق به رهبری

در شب عاشورا هنگامی که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه ساخت، یکی از کسانی که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفاداری کرد زهیر بن قین بود. او، پس از اظهاروفاداری مسلم بن عوسجه، از جای برخاست و گفت: به خدا سوگند،من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزاربار; و خدای عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد. (15)

6- سخنان زهیر در روز عاشورا

کثیر بن عبد الله شعبی گوید: چون بر حسین یورش بردیم، زهیر بن قین سوار بر اسب دم بلند خود سلاح پوشیده در برابر ما آمد وگفت: هشیار باشید، شما را از عذاب خدا بیم می دهم; بر مسلمان لازم است برادر مسلمانش را اندرز دهد. ما تا اکنون برادر وهمدین بودیم; تا شمشیر میان ما جدایی نیفکنده هم کیش هستیم واندرز شما بر ما لازم است. چون کار به شمشیسر افتد، رشته برادری می گسلد; ما امتی باشیم و شما امت دیگر. خدا ما و شمارا به فرزندان پیامبر خود محمد(ص) آزمود تا بنگرد چه کاره ایم.

ما شما را به یاری او و کناره گیری از سرکش فرزند سرکش عبید الله بن زیاد می خوانیم، زیرا جز بدی از آنها ندیده ونبینند; چشمان شما را میل می کشند، دست و پای شما را می برند،شما را بر دار می آویزند، گوش و بینی می برند و نیکان ودانشمندان شما چون حجر بن عدی و اصحابش و هانی بن عروه ومانند وی را می کشند.

در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زیاد را ستودند و گفتند: به خدا بازنمی گردیم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا نزد امیرعبید الله ببریم.

زهیر گفت: ای بندگان خدا; پسر فاطمه به دوستی و نصرت از زاده سمیه شایسته تر است. اگر یاری اش نمی کنید، به خدا پناهتان باد;

ولی او را نکشید و به یزید وا گذارید به جانم سوگند، که یزیدبا نکشتن حسین هم از طاعت شما راضی است.

شمر تیری سمت وی افکند و گفت: خاموش باش، ما را از پرگویی خسته کردی.

زهیر گفت: ای بدوی زاده، با تو سخن نمی گویم; همانا تو از چهارپایانی.

به خدا، گمان ندارم دو آیه از قرآن درست بدانی.

مژده ات باد به رسوایی و عذاب دردناک قیامت.

شمر گفت: خدا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت.

زهیر گفت: مرا از مرگ می ترسانی؟! به خدا، مرگ با حسین نزد من بهتر است از آنگونه با شما جاویدان بمانم.

سپس خطاب به مردم گفت: ای بندگان خدا، این پست جفاجو وهمگنانش شما را از دینتان نفریبند; به خدا، شفاعت محمد(ص) به مردمی که خون فرزندان و خاندان او را می ریزند و کسانی که آنهارا در این ستم یاری می کنند و مدافعان آنان را می کشند، نمی رسد.

مردی او را ندا داد که، ابی عبد الله می گوید: بیا به جان خودم،اگر مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد و دعوت را به آنهاابلاغ کرد، تو نیز اینان را اندرز دادی و دعوت را بدانها ابلاغ کردی. (16)

7- دفع هجوم وحشیانه

در روز عاشورا شمر بن ذی الجوشن به چادرها و محل استقرار حرم اهل بیت (علیهم السلام) هجوم برد و فریاد زد: آتش بیاورید تااین خانه را با ساکنانش آتش بزنم.

زنان در حالی که فریادمی زدند از خیمه بیرون دویدند. امام حسین(ع) فریاد کشید:

ای فرزند ذی الجوشن آتش می طلبی که خانه را بر اهل بیت من به آتش بکشی، خدا تو را به آتش بسوزاند.

در این لحظه زهیر به همراه ده تن از یاران امام، جهت دفع حمله آنان، به شمر و یارانش حمله کرد و آنان را از حریم حسینی دورساخت. و در این درگیری، ابا عزه ضبابی، که همراه شمر حمله کرده بود، به دست زهیر بن قین کشته شد. (17)

8- پیکار سخت

زهیر، همانند دیگر یاران امام حسین(ع)، در مصاف با دشمنان ازمکتب و عقیده و امامش سخت دفاع کرد و در حمایت از محبوب ومقصودش، لحظه ای کوتاهی نورزید. ابو محنف می نویسد: پس از شهادت حبیب، بار دیگر آتش جنگ بالا گرفت. زهیر بن قین همراه حر واردمیدان شد. آن دو نبردی سخت کردند. هرگاه دشمن اطراف یکی رامی گرفت، دیگری به یاری اش می شتافت و نجاتش می داد تا اینکه حربه شهادت رسید. آنگاه که نماز خوف به امامت ابی عبد الله(ع)خوانده شد، زهیر بار دیگر به میدان آمد و نبردی سخت آغاز کرد;

نبردی که مانند آن دیده یا شنیده نشده بود. او همچنان که بردشمن حمله می کرد، چنین رجز می خواند:

«انا زهیر و انا ابن القین » «اذودکم بالسیف عن حسین »

من زهیرم و فرزند قین هستم و با شمشیر خود شما را از حسین(ع)دور می سازم.

سپس به طرف امام باز گشت و چون در مقابل امام قرار گرفت، چنین گفت:

فدتک نفسی هادیا مهدیا الیوم القی جدک النبیا و حسنا و المرتضی علیا و ذا الجناحین الشهید حیا

جانم فدایت باد که هدایت یافت و هدایت گردید. امروز جدت پیامبر را ملاقات می کنم، همچنین برادرت حسن و پدرت علی مرتضی وآن شهید زنده ای را که خداوند دو بال به او بخشید، ملاقات خواهم کرد.

گویا زهیر با این جملات با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپارمیدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن عبد الله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله بردند و او را به شهادت رساندند. (18)


حضور امام بر بالین زهیر

ابن شهرآشوب می نویسد: پس از شهادت زهیر، امام حسین(ع) بربالین وی آمد و چنین فرمود: «لا یبعدنک یا زهیر و لعن الله قاتلیک لعن الذین مسخوا قرده و خنازیر.» ای زهیر، خداوند تورا از رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند; شبیه آن لعنتی که مسخ شدگان به شکل بوزینه گان و خوکان را فرا گرفت. (19)

این مختصری از زندگی سرباز عاشق و شیفته ابی عبد الله(ع)، زهیر بودکه در کربلا افتخار آفرید و با افتخار به شهادت رسید. «فسلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیا»

پی نوشتها:

1- ابصار العین، ص 161.

2- همان.

3- همان، ص 165.

4- معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 297.

5- بحار الانوار، ج 44، ص 372.

6- منزلی است بین ثعلبیه و خزیمیه برای کسی که به طرف کوفه می رود. (معجم البلدان، ج 3، ص 139)

7- منتهی الآمال، ج 1، ص 325.

8- در تاریخ طبری ج 3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است.

بلنجر شهری در بلاد خزر است که در سال 33 به فرماندهی سلمان بن ربیعه باهلی فتح شد.(معجم البلدان، ج 1، ص 489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق می داند. (الاصابه، ج 2، ص 274.)9- ارشاد مفید، ص 204.

10- بضم حا و فتح سین، نام کوهی است.

11- ابصار العین، ص 162.

12- سخنان حسین بن علی، ص 117.

13- رموز الشهاده، ص 99.

14- مقتل الحسین(ع)، ص 209.

15- رموز الشهاده، ص 101; ارشاد مفید، ج 2، ص 92.

16- رموز الشهاده، ص 108.

17- ابصار العین، ص 166; تاریخ طبری، ج 3، ص 326.

18- تاریخ طبری، ج 3، ص 328.

19- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 103.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد