قتیل العبرا (بلند)

بازهم  آرامشم  آتش گرفت

بازهم اندیشه ام بغزش گرفت

 

باز هم بند دلم از هم گسست

ظرف آبم باز افتاد و شکست

 

کاش می شد درد این سینه را آزاد کرد

خانه دل را زعشق آباد کرد

 

کاش می شد از فرات، دل کنده شد

لحظه هایی هم، خدا را بنده شد.

 

ای علایق لحظه ای فرصت دهید

اندکی هم عشق را رخصت دهید

 

فرصتی تا مشک را پیدا کنم

تا قتیل العبرا نجوا کنم.

 

فرصتی تا بى‏سوار و بى‏لگام

درد این دیوانه را رسوا کنم

 

ای حسین قلب من مجروح توست!

آخر این دل، تکه ای از خون توست.

 

یا حسین از عشق تو شرمنده ام

هرچه باشد من هم آخر بنده ام

 

باید این سرگشته را رسوا کنم

باید امشب با خودم دعوا کنم.

 

شاعر : محمد خرازی افرا

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ق.ظ

شعر قشنگی بود...............
با اجازه کپی کردم :ی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد