عروج سرخ

بانک اشعار اهل بیت (ع)

تابی نداشت بر تن و استاده بود مَرد

تنهاترین مسافر این جاده بود مرد

هستی به راستای قدش تکیه داده بود

حتی سنان که بر آن تکیه داده بود مرد

با چشم خون به پای وی افتاده بود زخم

از پا ولی هنوز نیفتاده بود مرد

آرام در تلاطم امواج تیغ ماند

انگار در میانه ی سجّاده بود مرد

در آخرین دقایق قبل از عروج سرخ

چون لحظه های اولش آزاده بود مرد

زیباترین ترانه ی تاریخ عشق شد

آواز عاشقانه که سر داده بود‍ مرد

این نام جاودانه که از خود به جا گذاشت

یک واژه غریب ولی ساده بود - مرد

 

شاعر: هادی جانفذا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد