هنگامی که امام حسین به «حاجر» در منطقه ی «ذی الرمه»-
یکی از منازل حج از راه بادیه- رسید نامه ای به شیعیانش از اهل کوفه نوشت تا آنها
را از حرکتش به سوی آنان با خبر سازد. در آن نامه، بعد از نام خدا آمده بود:
«از حسین بن علی به برادرانش از مؤمنین و مسلمین، سلام بر شما! من به همراه شما
خدایی را که جز او معبودی نیست سپاس می گویم، اما بعد: نامه ی مسلم بن عقیل به من
رسید و مرا از حسن نظر و فراهم آمدن اکثریت شما برای نصرت ما و گرفتن حقمان آگاه
کرد، پس از خداوند مسئلت می نماییم که ما را به نیکوکاری موفق نماید و به شما به
خاطر آن، بزرگترین پاداش را منظور فرماید. من روز سه شنبه، هشتم ذیحجه، روز ترویه،
از مکه به سوی شما حرکت کرده ام، پس هرگاه فرستاده ام بر شما وارد شد، کارتان را
پنهان بدارید و کوشش کنید که من ان شاءاللَّه همین روزها بر شما وارد می شوم،
والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته» (1) .
امام، نامه را به قهرمان بی همتا «قیس بن مسهر صیداوی» سپرد، او به سرعت راه را
پیمود و بدون توجه به هیچ چیز، حرکت کرد تا اینکه به «قادسیه» رسید به جایی که
گروهی از مأموران در آنجا برای بازرسی دقیق کسی که به عراق وارد و یا از آن خارج
می گردید، قرار داده شده بودند، مأموران او را دستگیر نمودند قیس به سرعت نامه را
پاره کرد تا مأموران از مفاد آن مطلع نشوند، آنگاه او را تحت الحفظ، همراه با پاره
های نامه، نزد ابن زیاد ستمگر فرستادند. هنگامی که نزد وی قرار گرفت، ابن زیاد به
او گفت:
- تو کیستی؟
|