در صحرای کربلا - رویارویی با حر

موکب امام به «شراف» رسید، در آنجا چشمه ی آبی وجود داشت، امام به جوانانش دستور داد تا آب بگیرند و فراوان هم بگیرند، آنان چنین کردند و سپس قافله به راه افتاد و صحرا را در می نوردید که ناگهان یکی از یاران امام تکبیر گفت.امام از این کار در شگفت شد و به او فرمود: «برای چه چیزی تکبیر گفتی؟».
- نخلها را دیدم.
مردی از یاران امام که راه را قبلاً رفته و با آن آشنا شده بود، به وی گفت: «در اینجا نخلی وجود ندارد، آنچه می بینی نیزه ها و گوشهای اسبان هستند».
امام قدری تأمل نمود و فرمود: «من نیز آنرا می بینم» امام دانست آنها پیشقراولان سپاه دشمن هستند که برای جنگ با وی آمده اند، پس به یارانش فرمود:«آیا پناهگاهی نداریم که به آن پناه بریم و آنرا پشت سر خود قرار دهیم و تنها از یک طرف با دشمن روبه رو گردیم؟».
یکی از یارانش که وضعیّت راه را می دانست، به آن حضرت گفت: «آری، این ذوحسم (1) در کنار تو است، اگر به طرف آن در سمت چپ بروی و زودتر به آن برسی، آنگونه است که می خواهی».
کاروان امام به طرف آن حرکت کرد، ولی هنوز مقدار زیادی دور نشده بود که سپاه فراوانی به فرماندهی حرّ بن یزید ریاحی به آنها رسید، ابن زیاد به وی فرمان داده بود تا در صحرای جزیره، حرکت کند و امام را جستجو نماید و او را دستگیر کند، تعداد سوارانش، حدود یک هزار سوار بودند. آنها هنگام ظهر در برابر امام ایستادند در حالی که هوا به شدت گرم بود. امام آنها را دید که از شدّت تشنگی در حال تلف شدن هستند، دلش به حال آنان سوخت و از اینکه آنان برای کشتن وی و ریختن خونش آمده بودند، چشم پوشید و به یارانش دستور داد تا آنها را آب بدهند حتی به اسبانشان نیز آب بدهند. یاران امام به آن لشکر آب دادند و سپس به طرف اسبانشان رفتند و ظرفها و طشتها را پر از آب کردند و هرگاه سه یا چهار یا پنج بار آب می دادند، اسب را کنار می زدند و دیگری را آب می دادند تا اینکه همه ی اسبان را آب نوشاندند (2) .
امام در سفرش، آمادگی کامل داشت، زیرا تنها ظرفها برای آب دادن به هزار سوار همراه با اسبانشان کفایت می کرد و این علاوه بر سایر اثاثیه و متاعهای دیگر بود.
ادامه مطلب ...

پیوستن گروهی از مردم کوفه به امام

وقتی که امام به «عذیب هجانات» رسید، چهار نفر از مردم کوفه که برای یاری اش آمده بودند، به آن حضرت پیوستند، آنان سوار بر شترهای خود؛ یک اسب را که متعلق به «نافع بن هلال» بود، با خود همراه داشتند، از مردم کوفه، کسی جز آنان، برای استقبال از حضرت حسین علیه السلام نیامده بود، آنها عبارتند از: 1- نافع به هلال مرادی.
2- عمرو بن خالد صیداوی.
3- سعد، غلام عمرو بن خالد.
4- مجمع بن عبداللَّه عابدی، از مذحج.
حرّ، می خواست مانع پیوستن آنان به حضرت حسین گردد، ولی امام بر او بانگ زد: «در این صورت از آنها حمایت خواهم کرد به همان گونه که از خودم حمایت می کنم، اینان انصار و یاران من هستند، تو به من قول داده ای که تا رسیدن نامه ی ابن زیاد، متعرض من نشوی».
حرّ، آنانرا رها کرد و آنها به امام پیوستند، آن حضرت ایشان را خوشامد گفت و از آنها در مورد اهل کوفه پرسید، آنان گفتند: «اما اشراف، رشوه شان عظیم گشته و کیسه هایشان انباشته شده تا دوستیشان به دست آید و نظرشان حاصل شود. آنها بر تو دشمنی واحد هستند و به تو نامه ننوشته اند مگر برای اینکه تو را برای خود بازار و محل کسب درآمد قرار دهند... و اما دیگر مردمان، دلهایشان تو را می خواهد و شمشیرهایشان، فردا بر ضد تو کشیده خواهد شد» (1) .
ادامه مطلب ...

کاروان در کربلا و لشکرکشی کوفیان

کاروان عترت پاک، در روز پنجشنبه برابر با دوّم محرم سال 61 هجری در کربلا اقامت گزید (1) ، در حالی که وحشت بر اهل بیت، مستولی شده و به نازل شدن مصیبت جانکاه، یقین کرده بودند، امام، سختی کار را دانسته گرفتاریهای هولناک و حوادث ترسناکی که در سرزمین کربلا، بر وی خواهد گذشت، در نظرش تجلّی یافت.
مورخان می گویند: آن حضرت، اهل بیت و یارانش را جمع کرد و نگاهی از روی مهربانی و عطوفت بر آنان افکند و دانست که به زودی بدنهایشان پاره پاره خواهد گشت. آنگاه سخت گریست و دست خود را به دعا برداشت و با پروردگارش به راز و نیاز پرداخت و از مصیبتهای عظیم و گرفتاریها که بر او دست یافته بود، به درگاه خداوند شکایت برد و گفت:
«خداوندا!! ما عترت پیامبرت محمد صلی اللَّه علیه و آله هستیم که بنی امیه ما را از حرم جدّمان اخراج نموده، طرد کرده پریشان ساخته و بر ما تعدی نمودند. خداوندا! حق ما را برای ما برگیر و ما را بر قوم ستمکار پیروز فرما».
  سپس روی به آن قهرمانان کرد و فرمود: «مردم، بندگان دنیا هستند و دین، (چون)ته مانده غذایی بر زبانهای آنان است که تا وقتی زندگی شان در رفاه بگذرد، آنرا نگه می دارند اما هرگاه به بلا گرفتار آیند، دینداران، اندک می گردند» (2) .



ادامه مطلب ...

پیشروی لشکر دشمن

هیچ امّتی از امّتها، مصیبتی دردناکتر و فجیع تر از فاجعه ی کربلا مشاهده نکرده است؛ زیرا هیچ مصیبتی از مصیبتهای روزگار و یا فاجعه ای از فجایع دنیا وجود ندارد که بر سبط پیامبر خدا و ریحانه ی او نگذشته باشد... مصیبتهای آن حضرت، عواطف را اندوهگین و داغدار ساخت و حتی کم احساس ترین مردم و سنگدل ترین آنان را به درد آورد تا آنجا که حتی «عمر بن سعد»، آن ستمکار فرومایه نیز متأثر شد و از مصیتهای هولناک و سنگینی که بر امام جاری گشت، به گریه آمد. در فاجعه ی کربلا، حرمت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در عترت و ذریّه اش شکسته شد.
امام رضا علیه السلام می فرماید: «روز حسین، چشمهای ما را مجروح و عزیز ما را خوار ساخت...».
ما اینک به بیان فصلهای آن فاجعه ی جاویدان در دنیای غمها و حوادث دردناک همزمان با آن می پردازیم.

 

ادامه مطلب ...

هشت خاصّیت بی همتای تربت کربلا

تربت حضرت سید الشّهداء بر اساس روایات موثّق آثار فراوانى دارد، از آن جمله :
1 - طبق روایات رسیده سجده کردن بر تربت حضرت حسین علیه السلام موجب قبولى نماز است ، که امام صادق علیه السلام مى فرماید:
السُّجُودُ عَلى تُربَة الحُسین علیه السلام یَخرِقُ الحُجبُ السَّبعة .
سجده کردن بر تربت امام حسین علیه السلام هفت حجاب را از (منع قبولى آن ) نماز بر مى دارد.

ادامه مطلب ...

درجات بی نظیر سرزمین کربلا

زمین کربلا پنج درجه دارد.
درجه اوّل : از آب و خاک است مثل باقى زمین ها و اراضى که درخت و گیاه در آن میروید و زراعت میشود.

درجه دوّم : مقام فیض و رحمت است ، که از این خاک مقدّس بواسطه قبول نمودن آن خضوع و انکسار را، در عالم تکلیف تکوینى ، بنا به حدیث ( و لا من ارض و لا مإ الّا عوقب لترک التواضع ) که چنان فضیلت و رحمت در آن تربت پاک قرار فرموده اند که همه عوالم امکان از آن تربت اقدس بهره و فیض میبرند، بلکه فضائل و مناقب آن زمین مقدّس برترى دارد بر تربت مراقد همه ائمّه اطهار علیه السلام به مرقد انور حضرت محمّد (ص ) زیرا که چند فضیلت در تربت حضرت سیّد الشّهدأ علیه السلام هست که در تربت هیچ پیغمبرى و وصّى او نیست و در تربت هاى سائر ائمّه علیه السلام نیز نیست .

 

ادامه مطلب ...