جستیس شاعر انگلیسی به بی ادبی سپاه ستم پیشه یزید اشاره می کند و منظره غم انگیز
آن را چنین می نویسد:
« آن ها دهان مبارک امام را با شلاق های خود نواختند. ای دهانی که من بارها مهبط
ملائکه و هنگام طفولیت فروهشته بر لب پیامبر دیده ام ، ای بدنی که زیر پای ستوران
خوار شدی . این همان بدن پاکی است که بینندگان را مسحور می کرد. خونی که از رگ های
مبارکت ریخته و خشک شده ، معجونی آسمانی است که تا کنون هیچ سم اسبی با چنین رنگ
الهی رنگ نشده است . ای زمین برهنه و بایر کربلا که در روی تو نه علفی است و نه
چمنی ، برای ابد آهنگ حزن و آه بر تو پوشیده باد چون که در سرزمین تو بدن پاره
مقدس پسر فاطمه (ع) افتاده است که روح خویش را به خدا تقدیم نمود.»